سیاستهای رضاشاه در «دشت مغان»
به گزارش خبرنگار اقتصاد معاصر؛ اتفاقات و تحولات ادوار گذشته مغان تا دوره قاجار، با این هدف مورد بررسی قرار گرفت که بهدرستی ببینیم این سرزمین زرخیز بر بستر این اتفاقات پربسامد و رویدادهای مخربی که نوبهنو رخ داده، اکنون کجا ایستاده است. دوره پهلوی اول، آغاز تغییر سیستماتیک کشور و آرایشگرفتن دستگاهی و نهادی به سمت مدرنیته است.
از همین پرونده بخوانید
+ ریشه ۱۴۰ هزار اسرائیلیِ آذربایجانیتبار در شمال ارس
+ فروپاشی سازمان اجتماعی عشایر مغان، در دوره قاجار
دوره نابهسامان و بروز قطحی در اواخر قاجار، بصورت طبیعی موجب تحمیل حکومتی دستنشانده و اقتدارگرا در ایران شد. با روی کار آمدن این حکومت، اقتدار عشایر – بهعنوان دژ حصین و تکیهگاه مستحکم و مرزداران دلاور ایرانزمین – به چالش کشیده شد. مقاومت آنان نیز با پشتوانه دولتهای خارجی به شدیدترین وجه سرکوب شد. این در شرایطی بودکه مردم اردبیل، پشت سر مراجع شیعه با بلشویکها و کمونیستهای شمال هم درگیر عمیقاً بودند. میرنبی عزیززاده در این زمینه مینویسد:
«آقا میرزا علی اکبر مجتهد عشایر شاهسون به سرکردگی نجف قلیخان آلارلو... و فرزندان با غیرت عشایر بودند که آذربایجان و ولایات اردبیل آستارا و مشکین شهر و دشت مغان را از نفوذ کمونیستها حفظ کردند... آنان در دهههای بعدی یعنی در جریان پیدایش فرقه دموکرات آذربایجان و فعالیت سید جعفر پیشهوری - مزدور استالین - نیز با نثار جان و مال خویش با بیگانگان و ایادی مزدور داخلی آنان در تبریز و اردبیل به مبارزه پرداختند و نگذاشتند که آذربایجان به عنوان ایالت حساس و راهبردی ایران طعمه کمونیستها و ضمیمه اتحاد جماهیر شوروی شود... در ششم آبان ۱۲۹۹ شمسی... اخبار ورود کمونیستها به اردبیل اضطراب و وحشت شدیدی در بین توده مردم این شهر به وجود آورد. گروه زیادی از مردم در مسجد آقا میرزا علی اکبر گرد آمدند. آقا بالای منبر رفت و با تقبیح بلشویکها و مرام آنها مردم را به مقابله با آنها تهییج کرد و آن را از موارد جهاد اسلامی به شمار آورد. با صدور فتوای جهاد احساسات توده مردم بهشدت تحریک شد. آقا دستور داده بود که مردم در آمادگی دفاعی به سر ببرند و با مسلح شدن گروهی شب و روز در شهر اردبیل کشیک بدهند... این تظاهرات اثرات بسیار مهمی در جلوگیری از نفوذ انقلاب کمونیستی به ایران داشت و نگرانی عمیقی در قفقاز ایجاد کرد تا آنجا که به قول سالخوردگان حتی در لنکران نیز بالشویکهای روس از ترس حملۀ آقا میرزا علی اکبر و مجاهدان اردبیل از شهر خارج و مخفی شدند». (1)
با روی کار آمدن پهلوی اول، به دلایل گوناگون - خصوصا با فشار انگلیس و با این هدف که این کشور، با سیطره متمرکز بر حکومت مرکزی، تمام کشور را اداره کند - کوچروی به عنوان یک چالش ملی مطرح شد.
«برنامه اســکان اجباری تلاشــی برای پایان دادن به موقعیت برتر ایالت و فروپاشی ساخت قدرتهای محلی بود. درســت اســت که این برنامه در ابتدا بیشتر انگیزههای سیاســی داشت، بعدتر انگیزههای اقتصادی (نیاز به نیروی کار و بازار مصرف) نیز اهمیت یافت. مهمترین محورهای این برنامه شامل این موارد میشد: استقرار قوای نظامی و انتظامی در مناطق عشایری بهمنظور از بین بردن قدرتهای محلی (مانند رفتار سرتیپ خان بویراحمدی در جنگ با اعراب خوزستان)؛ سوزاندن وسایل کوچنشینان؛ جریمه، زندان و ضرب و شــتم کوچنشینان؛ کشت اجباری محصولات کشاورزی و درختکاری غیرهماهنگ با جریان کوچ؛ تأسیس مدارس فلاحتی؛ منصوب نمودن عوامل ارتشی به جای خانها و ایلبیگیهای ایلات؛ اجرای قانون ورقه واگذاری بهمنظور پشــتیبانی و حمایت از حرکت تختهقاپو؛ ایجاد شهرها و روستاهای نمونه در مناطق عشایری و سکونت اجباری کوچنشینان در این شهرها و روستاها (مانند شهر تلخسرو در جنوب شهر کنونی یاسوج)». (2)
ذیل این برنامه و به همین ترتیب:
«مقرر شد ایالت شاهسون در ساوه و زرند سکونت دائمی یابند و اراضی آن حدود برای زراعت به آنان واگذار شود و ماموران دولت نیز شیوههای زراعتی و فلاحتی جدید را به آنان آموزش دهند». (3)
هفتم دیماه ۱۳۱۱«قانون اجازه واگذاری مراتع و اراضی دولتی واقعه در آذربایجان به خوانین و افراد شاهسون» به تصویب رسید که در آن تصریح شده:
«وزارت مالیه مجاز است از مراتع و اراضی دولتی در ولایات آذربایجان که مقر طوایف شاهسون است هر مقدار را که مقتضی بداند به خوانین و افراد طوایف مزبوره به ملکیت واگذار نماید. شرایط و ترتیبات واگذاری از طرف وزارت مالیه معین خواهد شد». (4)
حسین بشیریه و احمد نقیبزاده در تحلیل این شرایط مینویسند:
«رضاشاه در برنامه استقرار دولت مدرن، صرفنظر از دلایل فرهنگی، کاهش موقعیت جامعه عشایری را در دستور کار قرار داد. ادغام مناطق نیمهمستقل عشایری در درون چارچوب دولت ملی جدید، انحلال تشکیلات ایلی و عشایری، محدود کردن قدرت خوانین، اجبار جوانان عشایر به خدمت نظام، خلعسلاح عمومی و اسکان قبایل از جمله طرحهای او برای این کار بود». (5)
ارتش نوین رضاشاه پس از اینکه چندی به تعقیب و گریز با عشایر مسلح مغان پرداخت و آنان را شکست داد، به آرام کردن و خلع سلاح شاهسونهای مغان و اردبیل دست پیدا کرد. پس از طی دوران بینظیر قطحی و بیسامانی در انتهای قاجار، پدیدآمدن این دیکتاتوری، کاملا طبیعی و ناگزیر بود. شاهسونها پس از تحمل سختیهای متنوع ناشی از بیدولتی اواخر قاجار، نهایتا حضور یک شخصیت اقتدارگرا در راس کشور را غنیمت شمردند و با رضاخان از در صلح درآمدند.
«شاهسونان تا ۳۰ هزار تفنگ و تعداد زیادی مسلسل تحویل دادند. شمشیر افتخاری با درج نام ایلات شاهسون، برای تقدیم به رضاخان آماده شد؛ در تبریز به نمایش گذاشته شد؛ عبداللهخان (شاهسون) در ستایش رضاخان و میهنپرستی شاهسون سخنرانی مهیبی ایراد کرد؛ سپس حدود ۲۰۰ سوار شاهسون شمشیر را تا تهران اسکورت کردند». (6)
حسین مکی در این زمینه معتقد است:
«در سال ۱۳۰۶ ابتدا به وزرا و روسای ادارات و کارمندان دولت دستور داده شد تا از کلاه لبهدار پهلوی استفاده کنند. در مرحله بعد به مدارس دستور داده شد که از ورود دانشآموزان بدون کلاه پهلوی جلوگیری شود. مرحله بعد تصویب قانون لباس متحدالشکل (یونیفرم) توسط مجلس شورای ملی (جلسه ۱۴ مورخ ۴ دیماه ۱۳۰۷) بود. با تصویب این قانون، مأمورین شهربانی بر فشار خود به مردم افزودند... در ماده اول این قانون آمدهاست که کلیه اتباع ایران که برحسب مشاغل دولتی دارای لباس مخصوصی نیستند در داخل مملکت مکلف هستند با لباس متحدالشکل کلاه پهلوی و نیمتنه بافتهشده در ایران ملبس گردند. در ماده دوم این قانون روحانیون و طلاب از اجرای آن مستثنی شدند. ماده سوم متخلف را به حبس تا هفت روز محکوم نموده و ماده چهارم تاریخ آغاز اجرای آن را در شهرها ۱۳۰۸ و در روستاها ۱۳۰۹ معین کردهاست». (7)
ریچارد تاپر درباره تغییر لباس در مغان مینویسد:
«در سال ۱۹۲۸، لباسهای خاص قبیلهای برای مردان ممنوع شد و آنها مجبور شدند از لباسهای «غربی» استفاده کنند: ژاکت، شلوار و کلاه اوج «پهلوی» - که در سال ۱۹۳۵ با کلاه لبهدار نمدی جایگزین شد. از سوی دیگر، زنان شاهسونی نسبتا تحتتاثیر مقررات جدید قرار نگرفتند، زیرا هرگز از حجابی که در سال ۱۹۳۵ ممنوع شده بود تبعیت نکردند. آنها مانند گذشته به پوشیدن انواع روسری و آراستن خود به لباسهای رنگارنگ ادامه دادند». (8)
این سیاستها در مجموع بسیاری از نمادهای سنتی و بومی جامعه شاهسون را از آنان گرفت؛ بخصوص تغییر لباس و همچنین ممنوعیت آلاچیق، که شاهسونان را از دیگران متمایز میکرد، اثرات مخرب جدی بر هویت و سنن مردم این سرزمین برجای گذاشت. به این ترتیب، در زمان پهلوی اول، با تصویب و اجرای قانون «تختهقاپو» کردن عشایر، اهالی شاهسون هم به اجبار قوانین و هم به زور قوای انتظامی ناچار شدند ضمن خلعسلاح و تغییر پوشش، از کوچروی دست بکشند و عمدتا یکجانشین شوند. گرچه اثرات مخرب معیشتی این طرح افراطی موجب شد، کمی بعدتر دولت مرکزی دامداری را با درجاتی از آزادی بپذیرد. درعینحال زندگی عشایری مردم مغان به کمتر از نصف شرایط قبلی تقلیل پیدا کرد.
«یک سند ارتش شوروی در سال ۱۹۴۱ تعداد ۱۸۷۰ خانوار عشایری شاهسون را در ناحیه اردبیل و ۵۰۲۶ خانوار را در مشکین تخمین زده است». (9)
تشکیل سازمان برنامه
در اواخر دوران پهلوی اول، جرقه اولیه تشکیل سازمان برنامه کشور زده شد؛ گرچه حدود یک دهه، سازمانی وجود نداشت، و وظایف برنامهریزی در حد یک دفتر یا هیات عالی انجام میشد. تارنمای سازمان برنامه و بودجه در این زمینه مینویسد:
«به منظور هماهنگ نمودن فعالیتهای عمرانی و لزوم تهیه برنامههایی برای رشد اقتصادی و اجتماعی کشور در سال ۱۳۱۶ هجری شمسی شورای اقتصادی تشکیل شد. در ۱۷ فروردین سال ۱۳۲۵ به موجب تصویبنامه هیئت وزیران، هیئتی به نام «هیات تهیه نقشه اصلاحی و عمرانی کشور» تشکیل شد. هیات دولت پس از دریافت گزارشات (گزارشهای) ارائه شده از سوی این هیئت در مردادماه سال ۱۳۲۵ تصویب کرد؛ برای رسیدگی به برنامههای ارائه شده از سوی وزارتخانهها، هیئت جدیدی به نام «هیئت عالی برنامه» تشکیل شود.
هیات عالی برنامه در سال ۱۳۲۷ لایحه قانون برنامه هفت ساله عمرانی کشور را تهیه، و به مجلس وقت ارائه کرد. در این لایحه برای نخستینبار با توجه به لزوم جلوگیری از ایجاد اصطکاک بین سازمانهایی که عملیات مشابه انجام میدهند از سویی، و لزوم تحول اقتصادی کشور از سوی دیگر پیشنهاد شد؛ اجرای برنامه از طریق همکاری بین دوایر دولتی و سازمانهای وابسته به دولت از یک طرف و سازمانی خاص به نام «سازمان برنامه» از طرف دیگر انجام گیرد. به این ترتیب در شهریور ماه ۱۳۲۷ ادارهای به نام «اداره دفتر کل برنامه» تاسیس شد که بعدا این اداره، «سازمان موقت برنامه» نامیده شد. در نهایت طبق قانون برنامه عمرانی ایران، مصوب ۲۶ بهمن ۱۳۲۷ سازمان برنامه بهوجود آمد». (10)
این سازمان، کانون اصلی ریلگذاری و برنامهریزی و توزیع امکانات برای تغییر مناطق گوناگون ایران، ازجمله دشت مغان بود؛ بنابراین اتفاقات رخ داده در دشت مغان را بخصوص میتوان از مصوبات و تصمیمات و نامهنگاریهای این سازمان پیگیری کرد. ما در بخشهای بعدی این پژوهش همین خط را بصورت جدی دنبال خواهیم کرد.
جمعبندی
عمر دولت رضاخان، به تثبیت و جاانداختن تغییرات مدرن در دشت مغان قد نداد. به همین دلیل بلافاصله پس از وقایع شهریور ۱۳۲۰ و تبعید او توسط دولتهای خارجی، گرچه ساختار اجتماعی و اقتصادی شاهسونهای مغان به هم ریخته بود، اما با مجال پیش آمده، کموبیش آلاچیقها و کومهها را برپا کردند و تلاش کردند به زندگی سابق بازگردند. اما کمتر از یک دهه بعد، شاید بیش از تمام نقاط ایران، حساسیتهای ویژهای دائر بر مدار این سرزمین پربرکت شکل گرفت و موجب شد فصلی جدید از تغییرات عمیق و گسترده و پرشتاب در مغان شکل بگیرد، که آثارش تا همین امروز ادامه دارد. درواقع شاید مهمترین تحولات این سرزمین در سالهای میانه پهلوی دوم تا امروز رقم خورده است. در بخشهای بعدی این شرایط را مورد تفرّس و دقت قرار خواهیم داد.
---------------
پینوشتها
(1) میرنبی عزیززاده. تاریخ دشت مغان. موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران. ۱۴۰۰. چاپ پنجم. صص ۲۷۹ الی ۲۸۶
(2) محمدمهدی مرادی خلج، محمد کشــاورز و شــهرام یوسفیفر، «فرایند اســکان شاهسونهای دشــت مغان در دورۀ رضاشاه (۱۳۲۰-۱۳۱۰ ش ۱۹۴۱-۱۹۳۱/م)»، تاریخ ایران: دورۀ ۱۲، شمارۀ ۲، پاییز و زمستان ۱۳۹۸
(3) روزنامه حبلالمتین، س38، ش 18 و 19 (31/2/1308)، ص 34.
(4) سایت مرکز پژوهشهای مجلس، همین قانون
(5) حسین بشیریه، جامعهشناسی سیاسی، نقش نیروهای اجتماعی در زندگی سیاسی (تهران: نشر نی، ۱۳۷۴، ص ۲۸۶)؛ احمد نقیبزاده، دولت رضاشاه و نظام ایلی (تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۹)، ص۱۸۹ و ص۱۹۱
(6) Tapper, Richard Lionel (1997). Frontier nomads of Iran : a political and social history of the Shahsevan. Cambridge, U.K. ; New York, NY, USA : Cambridge University Press Collection – p:282
(۷) حسین مکی، تاریخ بیست ساله ایران، نشر ناشر، ۱۳۶۳ تهران
(8) Tapper - p:288
(9) Tapper - p:293
(10) https://www.mporg.ir/history